آری دنیا برای من تمثالی از سودا است
دلم به انسان ها میسوزد, به انسانهایی که فکر میکنند این دنیا ابدیست! فقط و فقط مال آنهاست
هر کاری که از دست خودشان بر می آید انجام میدهند تا به اهداف و منال خود برسند.
من گمان میکنم دنیا را به بازی گرفته اند, مثل اسباب بازی کودکیشان هفت روز اول عزیز
هشتمین روز دنبال اسباب بازی جدیدی میگردن!
احساس میکنم انسان هایی که در این شکل رسم شده اند دنیا را با بد خواهی های خود تیر و تار
و تباهش میکنند!آن موقع است که تمام وجودم را رعب می گیرد.
فکر میکنم کاش یک مغاکی با ارتفاع بی نهایت داشتم تا انسان های غدار را در آن می افکندم!
دنیا برای من از اهمیت بیشتری برخوردار است مثل رنگ های مختلف زیبا!
چون اگر دنیا نبود من نبودم,خواهرم نبود,پدر مادرم نبودند!
من نه تنها یک دنیا دارم بلکه چندین و چندین دنیا دارم هر چیزی که برایم حاصل خوشبختی
و خوشحالی باشد یک دنیاست!دنیایی به رنگ ارغوانی چون ارغوانی را خیلی دوس دارم
دوست دارم بوم نقاشی را مقابل خود بگذارم و دنیا را رسم کنم دنیای خودم را میگویم
با رنگ هایی از احساسات و افکارم,رنگ کنم ...رنگ کنم و از دور تماشا کنم که کدام رنگ
مفرح تر است!کدام رنگ دنیا محتشم است به آن رنگ بیشتر مفخر کنم و مشعوف شوم.
آری دنیا برای من تمثالی از سودا است