نفسم
پسرم درست اين موقع شب ساعت ١:٤٥من دارم بهت نگاه ميكنم و با بوسه از دستات اينو مينويسم چقد خوبه كه دارمت چقد خوبه كه اومدي به زندگيم و شور و شوق رو به زندگيم آوردي هر روز صبح كه ميشه از خواب بيدار ميشم چشماتو ميبوسم و روزمو شروع ميكنم و درست موقعي كه صبح دارم كارمو تموم ميكنم كه بشينم يه ليوان چايي بخورم بيدار ميشي با صداي ماما لذت چاي رو هزار برابر ميكني و از حجم لذت صداي تو همون يه ليوان چايي از يادم ميره دنيايه من همين امروز كه ازت پرسيدم تو چيه من هستي گفتي نفس
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 1:59 توسط رعنا موسوی
|
فقط اینو میتونم بگم که فقط دعا کنید