خود شناسی...
حرفمو پس میگیرم آره من میخوام ولی نمیتونم همین ۳ساعت پیش پی بردم من ضعیف تر ازاونی
هستم که فکرشو میکنم... ضعیف تر به حدی که امروز کم مونده بود قلبم از حلقومم بیرون بیاد
من نیاز به دردو دل با خودم دارم طوری که در عالم خود شناسی باشم!!!!
وقتی به خودم فکر می کنم به کارهای ناگهانی که انجام می دم .. به زندگی ای که تو لحظه
ی اکنون دارم به حسی که نسبت به بعضی کارهای احمقانه ای که انجام می دم .. به اعتمادی که به آدم ها
می کنم به حسی که به راحتی بیانش می کنم به حرف هایی که می زنم .. به ناگهانی که خودم هستم فکر
می کنم میبینم نه من.... نمیتونم!
فکر میکنم سال بعد تو همچین روزی کجای این دنیای خاکی قراره باشم و با چه احساسات و افکاری...؟
من الان از دست خودم خیلی دلخورم میخوام با خودم هم نشینی کنم یه دفتر و خودکار دستم بگیریم
خودمو مجسم کنم!
تازه تنها مشکل ما آدم ها اینه که نمتونیم از هرکسی به اندازه شعورش توقع داشته باشیم
فرشته و نسرین امروز ۳ ساعت پیشو میگم خیلی ناراحتم کردن خییییلی طوری که تا حالا انقد
از هیچ هم کلاسیم ناراحت نشده بودم
نباید روی دیگران کمترین حسابی باز کرد چون هیچکس اونطور که ما دربارش فکر
میکنیم نیست گاهی خیلی متفاوت یا حتی گاهی فقط شبیهشه.
امیدوارم یه جایی بتونم جواب همه ی سوالامو بگیرم ومسیرمو انتخاب کنم به اهدافم فکر کنم
حتی اگه اون زمان خیلی دیر باشه...!این پستم درباره درس و هم کلاسیام بود
خدایا کمکم کن
بعدا نوشتم:راستش نسرین اومد ازم معذرت خواهی کرد و منم بخشیدمش !!!!